کاغذ پاره های من

ساخت وبلاگ
توی خانه همه سرما خورده‌ایم البته از نوع نسبتا سبک. من فقط عطسه می‌کنم. مری چشمهایش هم عفونت کرده بود که با روزی دوبار شستشو و استراحت درجای گرم خوب شد و الان دیگر سرحال شده. زردآلو فقط یک چشمش آبریزش داشت که الان خوب شده اما گاهی عطسه می‌کند. کلا اجازه نمی‌دهد دست به صورتش بزنم الا بوسیدن. ببری هر دوتا چشمش آب می‌آمد که با روزی دوبار شستشو و خوابیدن کنار کیسه آب گرم از دیشب خوب شده. گاهی خوشش می‌آمد صورتش را با سرم می‌شستم و گاهی مقاومت می‌کرد. برعکس مری که در این موارد کلا به من اعتماد دارد. پوما فقط عطسه می‌کند و صدایش عوض شده و کمی خش دار شده و از آن صدای ناز نازک خبری نیست. خداروشکر ریزه درگیر نشده و حالش خوب است و فقط عطسه کردن‌های ما را گوش می‌دهد و تماشا می‌کند. الان به نوبت ما چهار تا هر چند وقت یک بار صدای هه ه پوشوووو از خودمان درمی‌آوریم. که میزان ووو در هر کداممان فرق می‌کند. در من بلندتر است. در زردآلو کوتاهتر است. در پوما قسمت هه ه طولانی تر است تا قسمت ووو. و در ببری قسمت پوو طولانی تر است.فکر می‌کنید در این عکس چه اتفاقی افتاده است؟زردآلو جیش داشت کلی سروصدا کرد و تا بروم و برایش خاک تازه بریزم کمی طول کشید و بچه راه حل را پیدا کرد و درپوش را برداشت و نشست روی سوراخ و کارش را کرد. می‌خواستم وقتی نشسته بود آنجا ازش عکس بگیرم که چشم غره رفت که این چه کاریه آخر؟ دسته گل خودته. که خجالت کشیدم و فقط از ابتکار پسرکم عکس گرفتم. برگرداندن درپوش را هم به من محول کرد به عنوان جریمه کند بودن در اجرای اوامرشان. + نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم اسفند ۱۴۰۱ساعت 14:36&nbsp توسط منجوق  |  کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 24 اسفند 1401 ساعت: 21:52

یادم می‌آید آن سالی که نویسنده‌ها و بقیه را زنجیروار کشتند، شب چهارشنبه سوری از میدان عنقلاب تا خوابگاه را پیاده رفتم. یادم نمی‌آید چرا آن روز حالم گرفته بود. اما غمگین سربالایی را آرام آرام می‌رفتم. تمام کوچه‌های امیرآباد پر بود از صدای انفجارهای بلند و وحشتناک. تصویر پیرمردی با کت و شلوار شیک در ذهنم است که عینک به چشم و عصا زنان او هم می‌رفت سمت انتهای امیرآباد. من قدم هایم تندتر از او بود و مسیر کوتاهی را در کنارش بودم اما دیدم که لبخند بزرگی روی لب هایش بود انگار که آن همه صدای وحشتناک اصلا آزارش که نمی‌داد بلکه خشنودش هم کرده بود. به کاسب‌ها که می‌رسید احوالپرسی می‌کرد و می‌گفت:این مردم هنوز زنده‌اند.دیشب تا 12.5 محله شلوغ بود اولش ترقه و بعدش بزن و برقص. چیزی که توی این همه سال در محله ندیده بودم. سالهای قبل فقط صدای انفجار بود اما دیشب برای اولین بار دیدم آتش بزرگی کنار خیابان درست شده بود و صدای موسیقی می‌آمد و جوانها بودند که می‌رقصیدند. البته آخرهایش دوباره صدای بمب و ... آمد. سالهای قبل با شنیدن هر صدای وحشتناکی باعث و بانیش را لعنت می‌کردم. اما دیشب حتی وقتی توی رختخواب بودم با هر صدای انفجاری می‌گفتم: دمت گرم، آفرین، زنده باشی، خدا حفظت کنه ...و تمام که شد لبخندی زدم و گفتم: ما هنوز زنده‌ایم. + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۱ساعت 17:8&nbsp توسط منجوق  |  کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 24 اسفند 1401 ساعت: 21:52

۳۰ هزار میلیارد تومان بابت مسدودسازی ۵۰۰ میلیون تومانی خرید خودرو در بانکها جمع شد. اینها مخشون فقط برای گروگان گرفتن خوب کار می‌کنه چه آدم باشه و چه پول.پ.ن. یکی تو خصوصی پرسیده داستان این عکس چیه؟ این خانم مادر دانش‌آموزیه که با گاز مسموم شده و اعتراض کرده و آقای مامور هم داره حسابشو می‌رسه که چرا داری اعتشاش می‌کنی. چه حقی داری که برای مسموم شدن جگر گوشه‌ات اعتراض بکنی. نوشتم اینجا تا ثبت بشه برای همیشه. + نوشته شده در  شنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۱ساعت 8:48&nbsp توسط منجوق  |  کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 17 اسفند 1401 ساعت: 0:11

عکس خانم در حال کتک خوردن را گذاشته‌اند و گفته‌اند که اصلا بچه‌ای در مدرسه نداشته. می گویم خوب! یعنی نباید از مسموم شدن بچه‌ها ناراحت بشود؟ یعنی الان منهم نباید ناراحت بشوم چون بچه ای در آن مدرسه نداشتم که مسموم شود. سالهاست که بدون اینکه خودمان بفهمیم فرهنگ"به من چه" را در ما جا انداخته‌اید.خیلی آرام و بی صدا. پس نهی از منکرتان چه شد؟ نهی از منکر فقط باید در راستای میل شما باید باشد؟یعنی آن موقعی که عراق حمله کرد و خرمشهر را گرفت بقیه ایران باید می‌گفتند مشکل خودشان است و ما که اصلا گذرمان به خرمشهر هم نمی‌افتد؟ برای چه برویم بجنگیم؟ هر وقت عراق به شهر خودمان رسید یک کاری می‌کنیم؟سالهاست که ما را بی رگ کرده‌اید و ما در برابر تورم و فقر هم‌وطنان، در برابر کشتار در خیابان، در برابر کودکان کار، در برابر افغانهای مهاجر، در برابر کور کردن چشمان زیبا، در برابر اعدام و .... بی رگ بوده‌ایم. اما باید بگویم مردم کم کم دارند بیدار می‌شوند هرچند هنوز خیلی‌ها حتی بسیاری از معترضین هنوز در پیله تنهایی خودشانند و تا گریبان خودشان را نگیرد صدایشان را بلندتر نمی‌کنند. در مورد مدارس هم هیچ کس حق ندارد بگوید به من مربوط نیست. این بچه‌ها قبل از هر چیزی انسانند. همه ما برای کودکان حلبچه اشک ریخته‌ایم. اینها هم از همان جنس‌اند. کسی حق ندارد بگوید تو که بچه نداری یا بچه تو که مسموم نشده برای چه آمده‌ای برای اعتراض. اینها از یکی شدن واتحاد می‌ترسند.قشنگ‌ترین توصیف را از عملکرد این روزهای مردم، شهیار قنبری گفت که: ما دوباره ملت شده‌ایم.هر چند به نظر من هنوز تا اتحاد و یکی شدن راه بسیاری هست. بد نیست آن شعر معروف سعدی را که همه در دبستان خوانده‌ایم را اینجا اضافه کنم.بنی آدم اعضای یک پیکرندکه در آفری کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 17 اسفند 1401 ساعت: 0:11

- توی همون مدرسه‌ای که به ما آموزش مقابله با حملات ش.م.ر دادند دیروز حمله شیمیایی شده. همون مدرسه‌ای که آموزش نظامی میدادن به ما.- هنوز گروسی کلامش منعقد نشده بود که ادعا کردند که گروسی غلط کرده کدوم توافق؟ بیجاره گروسی با چه هیجانی هم داشت می‌گفت توافق شد و ....این بنده خدا فکر می‌کنه اونهایی که نشستن و باهاش به توافق رسیدن کاره‌ای هستند.- با دوستم که معلم هست صحبت می‌کردم. می‌گوید هیچ معلمی به خاموش و روشن دوربین دسترسی ندارد فقط در اختیار مدیر و معاون است و احتمالا مستخدم، چون اجازه ورود به همه جا را دارد. مونیتور هم یا در اختیار مدیر است یا معاون و یا هردو و تمام سوراخ سنبه ها را هم دوربین‌ها می‌گیرند.- حرف های دیشب خلیل زاد واقعا ترسناک بود. + نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۱ساعت 9:4&nbsp توسط منجوق  |  کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 92 تاريخ : چهارشنبه 17 اسفند 1401 ساعت: 0:11

خیلی وقت ها حرف هایی دارم که نمی خواهم به کسی بگویم.اما می خواهم همه بدانند.
اينجا را بخوانيد اما اين را هميشه به ياد داشته باشيد كه نمي توانيد از روي نوشته هايم مرا قضاوت كنيد . چون اين وبلاگ همه زندگي من نيست فقط بخشي است كه من اجازه مي دهم شما بدانيد پس وقتتان را با قضاوت از روي اطلاعات ناقص هدر ندهيد.

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 19:33

خیلی وقت ها حرف هایی دارم که نمی خواهم به کسی بگویم.اما می خواهم همه بدانند.
اينجا را بخوانيد اما اين را هميشه به ياد داشته باشيد كه نمي توانيد از روي نوشته هايم مرا قضاوت كنيد . چون اين وبلاگ همه زندگي من نيست فقط بخشي است كه من اجازه مي دهم شما بدانيد پس وقتتان را با قضاوت از روي اطلاعات ناقص هدر ندهيد.

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 19:33

قبل از اینکه چیزی بنویسم باید از بولوت بابت معرفی این کتاب تشکر ویژه کنم. کتاب در واقع یادداشت‌های روزانه‌ خانم نها الراضی هنرمند عراقی است که از زمان حمله عراق به کویت تا اشغال کامل عراق ادامه دارد. ترجمه خانم مریم فومنی هم خواندان کتاب را بسیار آسان و روان کرده است. کتاب را می‌توانید از نشر چشمه تهیه کنید. شعبه امیرآباد هم 15 درصد تخفیف دارد. نسخه الکترونیکی هم در فیدبیو با قیمت پایینتری موجود است.کتاب را خواندم و هر لحظه از شباهت اتفاقاتی که برای عراق رخ داد و اتفاقاتی که دارد در ایران رخ می‌دهد بهت زده شدم. اینکه در شعارها می‌بینیم و انتظار داریم که یک روز ج‌ا سوار هواپیما بشود و برود بسیار ساده انگارانه است. در واقع باید به همه و از جمله خودم بگویم که آن پهلوی بود؛ که وقتی دید مردم نمیخواهندش عطای حکومت را به لقایش بخشید و خیلی چیزها از جمله پول و ثروت و سرمایه را برای مردم گذاشت و سوار هواپیما شد و رفت. اینها از قماش دیگری هستند. اینکه این مسیری که تویش افتاده‌ایم ما را به کجا خواهد برد معادله چند مجهولی است که اعمال مردم، حاکمان و دولت‌های خارجی همه در آن نقش دارند. البته وزنه حاکمان گویا سنگینتر است، اگر جنگ داخلی بشود، اگر ایران تجزیه بشود، اگر کشورهای خارجی به ایران حمله بکند، اگر قدرت هسته‌ای بشویم مثل کره شمالی و .... بخش بزرگی مسوولیتش به عهده حاکمان است اما در بخشی که به ما مردم مربوط است بهتر است حواسمان باشد که چه می‌کنیم و مهمتر از آن اینکه چه نمی‌کنیم. 17 نوامبراتفاق عجیبی دارد می‏افتد. افراد به ظاهر معمولی کسب ‏و ‏کارهای کوچکی راه می‏اندازند، پولتان را می‏‌گیرند، سرمایه‏‌گذاری می‏کنند و به تان قول سی تا هفتاد درصد سود ماهانه می‏‌دهند. اولش خوب شروع می‌‏کنند کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 19:33